پرسش :

آيا موسي موسوي قبلاًُ شيعه بوده و بعد سني شده است بعضي از انحرافات او را ذكر كنيد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
دو عنوان كتاب به نام «الشيعه و التصحيح» و «اي شيعيان جهان بيدار شويد» وجود دارد كه نويسنده آنها شخصي به نام «موسي موسوي» معرفي شده است. اين شخص كيست و اهل كجاست، براي ما چندان روشن نيست و اصل اين كه آيا چنين شخصي وجود دارد يا نه، مورد ترديد مي‌باشد و تنها اطلاعات ما راجع به اين شخص مطالبي است كه در مقدمه كتاب‌«اي شيعيان جهان بيدار شويد»، ذكر شده است. طبق اين مقدمه ادعا شده كه موسي موسوي در سال 1930 ميلادي در شهر نجف به دنيا آمده و در سال 1955 ميلادي يعني در 25 سالگي از دانشگاه تهران در رشته تشريع اسلامي (كه اصل وجود چنين رشته‌اي مورد سؤال است) دكترا گرفته و در سال 1959م نيز در فرانسه دكتراي فلسفه اخذ كرده است و از سال 1968 تا 1978 ميلادي يعني قبل از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران در دانشگاه بغداد مشغول به تدريس بوده است و بعد از اين سال هم در ليبي و لوس‌آنجلس به تدريس پرداخته است.[1]
وي در مقدمه هر دو كتابش ادعا مي‌كند كه در خانواده‌اي شيعي به دنيا آمده است. ولي بعد از كشته شدن پدرش (كه ذكري از علل و عوامل آن به ميان نمي‌آورد)، تصميم گرفته تا مكتب شيعه را اصلاح كند و در اين انديشه پا برجا بوده تا اينكه گويا بعد از انقلاب اسلامي ايران و در دوره جنگ تحميلي عراق بر عليه ايران، فرصتي پيش آمده و وي دست به كار تأليف دو كتاب مذكور است. وي در كتاب «الشيعه و التصحيح» قيافه‌اي عالمانه به خود گرفته و مي‌خواهد ثابت كند كه شيعيان در طول تاريخ مرتكب اشتباه شده‌اند و او قصد دارد با برهان‌هاي قوي اين اشتباهها را اصلاح كند و چون پرداختن به همه مطالب وي و نقد آنها به درازا مي‌كشد در اين قسمت فقط به ذكر چند مورد از ادعاهاي ايشان بسنده مي‌كنيم.
نكته اول: وي ادعا مي‌كند كه شيعه فكر مي‌كند پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ معصوم است و هرچه مي‌گويد اوامر الهي است، در حالي كه بايد بين اوامر الهي و اميال و رغبت‌هاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرق گذاشت. طبق كشفيات ايشان پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ كه حضرت علي ـ عليه السلام ـ را به خلافت و جانشيني خود انتخاب كرد به خاطر نص الهي و امر الهي نبود، بلكه به خاطر ميل و رغبت شخصي بود؛ يعني خداوند او را مأمور تعيين حضرت علي ـ عليه السلام ـ به عنوان جانشين و امام نكرده بود و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ صرفاً به دليل رغبت شخصي و هواي نفس وي را به اين منصب انتخاب كرد. وي در توضيح آيات اول سوره نجم كه خداوند مي‌فرمايد: «ما ضلّ صاحبُكم و ما غوي، و ما ينطق عن الهوي، ان هو الّا وحي يوحي»[2]؛ «كه هرگز دوست شما (محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد، آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست». مي‌گويد: اين آيه فقط شامل قرآن مي‌شود! يعني پيامبر فقط هنگام تلاوت آيات قرآن از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد و در بقيه احوال از روي هواهاي نفساني حرف مي‌زند و آيه فوق را با قول عمر بن خطاب قيد مي‌زند كه امر به خلافت علي ـ عليه السلام ـ خواسته شخصي و هواي نفساني پيامبر بوده نه خواسته و امر الهي![3] و بدين ترتيب به همه ياد مي‌دهد كه چگونه مي‌توان نص صريح قرآن را تحريف كرد، خداوند در قرآن امر مي‌كند كه: «... و ما ءاتكم الرسوُلُ فخذوه و ما نهكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان ّ الله شديد العقاب:[4] آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است». حال سؤال اين است كه اگر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حضرت علي را به عنوان امام معرفي كرده چرا نبايد آن را قبول كنيم، مگر خداوند امر نمي‌كند كه هر چه پيامبر آورده، به آن عمل كنيد و اين نص صريح را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟
و ديگر اينكه وي حداقل به آيات (يا ايها الرسول بلغ ما انزل عليك[5] ‎ و اليوم اكملت لكم دينكم[6] مراجعه مي‌كرد تا دچار خوش رقصي نشود.[7]
نكته دوم: وي در فصل‌هاي بعدي كتاب در مورد، متعه، سينه‌زني، سجده بر تربت امام حسين ـ عليه السلام ـ و ... شبهاتي را مطرح مي‌كند كه هر روز از سوي وهابيت در بوق و كرنا مي‌شود و پاسخ آنها در كتاب‌هايي كه به اين گونه شبهات اختصاص دارد، موجود است. وي در قسمتي از كتاب به پيروي از دولتمردان آمريكا شيعه را متهم به ترور و تروريسم كرده و مي‌گويد: شيعيان با ترور كردن مردم آبروي مسلمانان را بردند. هر چند ايشان مدركي و مصداقي براي ترورهاي شيعيان ذكر نمي‌كنند و تنها به كشته شدن نظام‌الملك وزير الب ارسلان سلجوقي به دست شيعيان بسنده مي‌كنند، ولي ما به جاي ايشان به يكي از ترورهايي كه توسط شيعيان لبنان بر عليه رژيم غاصب اسرائيل انجام شد و توانستند آنها را با خفت و خواري از خاك لبنان بيرون كنند اشاره مي كنيم حزب الله با اين كار خود آبروي حكام عافيت‌طلب عرب را كه با داشتن ثروتهاي عظيم و لشكرهاي بزرگ و جمعيتي ده‌ها برابر اسرائيلي‌ها سه روز بيشتر نتوانستند در مقابل اسرائيل بايستند و بعد از گذشت بيش از نيم قرن هنوز هم كه هست نمي‌توانند بدون لكنت زبان سخني در مقابل اسرائيل بگويند، بر باد فنا دادند. در حالي كه طرفداران حكومت طالبان به جاي مبارزه با شوروي در پاكستان به تعليم درس وهابيت مشغول بودند و ترور رهبران شيعي پاكستان را آموزش مي‌دادند، اما با شكست دولت مورد حمايت شوروي در افغانستان و خروج نيروهاي شوروي آنان به افغانستان برگشته و به قتل و غارت شيعيان باميان و ديپلمات‌هاي ايراني پرداختند و وقتي آمريكا به آنجا يورش آورد يك روز هم نتوانستند مقاومت كنند.
القاعده كه نورديدة وهابي‌هاي دو آتشه است بجاي مبارزه با اشغال‌گران آمريكا و انگليس در عراق و افغانستان به كشتن مردم عزادار كوچه و بازار در شهر كربلا اقدام كرده و شيعيان را تنها به جرم عزاداري براي فرزند پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به خاك و خون كشيدند!
و هزاران مورد كه ذكر آنها فقط موجب خوشحالي استعمارگران غرب و حكام دست‌نشانده آنها مي‌شود و باعث مي‌گردد تا افرادي مثل مؤلف كتاب الشيعه و التصحيح بيشتر شرمنده شوند. جالب اين است كه وي كشته شدن علماي شيعه را هم تقصير خود شيعه مي‌داند. و همانند مولاي خودش معاويه كه مي‌گفت ما عمار ياسر را نكشتيم بلكه حضرت علي ـ عليه السلام ـ او را به جنگ آورد و باعث كشته شدن وي شد، مي‌گويد: شيعيان باعث ترور شدن علماي خود شدند.[8] و مي‌گويد: انقلاب ايران باعث شد تا كشورهاي عربي اسلحه فراواني از غرب بخرند و كمپاني‌هاي غربي از اين معامله سود زيادي ببرند و اين همه تقصير انقلاب ايران بود، اما توضيح نمي‌دهد كه اين كشورهاي عربي چرا براي مقابله با اسرائيل غاصب كه هر روز دست به كشتار مسلمين مي‌زدند،‌ اسلحه نخريدند، ولي براي مقابله با انقلاب اسلامي پايگاه نظامي داير كردند و به اين مطلب كه انقلاب اسلامي ايران باعث سربلندي و عزت اسلام شد اشاره‌اي ندارد، چرا كه نمك دشمنان انقلاب اسلامي را خوردن نمك‌گيري هم بدنبال دارد.
نكته سوم: وي در بخش عمده‌اي از كتاب «الشيعه و التصحيح» سعي مي‌كند كه تمام كتاب‌هاي حديثي شيعه را جعلي و ساختگي معرفي كند و مدعي است كه بعد از غيبت امام، شيعه اين حديث‌ها را جعل كرده‌اند[9] و معتقد است كه اموري مثل تقيه، بداء، رجعت، شهادت سوم در اذان (اشهد ان علياً ولي الله) سجده بر تربت امام حسين ـ عليه السلام ـ، عزاداري، زيارت قبور ائمه ـ عليهم السّلام ـ و... بعد از آغاز غيبت كبري، و بيشتر در زمان صفويه حادث شده و قبلاً اثري از آنها نبوده است!
و جالب اين است كه در طول كتاب براي ردّ عقايد شيعه به همين كتاب‌ها و به همين احاديث استناد مي‌كنند و توضيح نمي‌دهند كه اگر اين احاديث جعلي هستند، چرا به آنها استناد مي‌كنيد؟ اگر صحيح هستند چرا به صدر آنها استناد كرده و آخر آن را رها مي‌سازيد؟
واقعيت اين است كه ايشان در اين كتاب جز ادعا و تكرار مطالب وهابيت مطلب جديدي ندارد، لذا در كتاب دوم يعني «اي شيعيان جهان بيدار شويد» پرده از چهره واقعي خود برمي‌دارد. و نشان مي‌دهد كه هدفش از اين تأليفات چيزي جز حمله به نظام جمهوري اسلامي نبوده است. در اين كتاب كه بيشتر به يك بيانيه سياسي مي‌ماند ادعا مي‌كند كه جمهوري اسلامي به دروغ مرگ بر آمريكا مي‌گويد و دوست آمريكا است! ( اين سخن بينش جهاني وي به وقايع را مي‌رساند كه تا چه اندازه بي‌اطلاع است)، ولي كشورهاي عربي كه پايگاه نظامي در اختيار آمريكا و انگليس قرار مي‌دهند، دشمنان واقعي آمريكا هستند!
به نظر مي‌رسد بعد از چاپ و انتشار كتاب‌هاي دكتر تيجاني و ساير مؤلفين كه قبلاً مذهب اهل سنت داشته و بعد شيعه شده‌اند، حركت عميقي در ميان سني‌هاي روشن ضمير پيدا شده و همين امر باعث شده كه آنها هم به تلافي اين عمل، كتاب‌هايي را چاپ كرده و به اسم افرادي كه وجود خارجي ندارند و به ادعاي آنها شيعه بوده و بعد سني شده‌اند، به جراحات خود التيام بخشند. به عنوان مثال كتابي تحت عنوان «اهل بيت از خود دفاع مي‌كند» چاپ كرده و نامي شيعي بر آن گذاشته و ادعا مي‌كنند كه يك نفر شيعه كه سني شده است، اين كتاب را نوشته است، ولي در واقع تاكنون مصداقي براي اين مؤلف مشخص نشده است. احتمالاً خود مؤلف الشيعه و التصحيح هم مصداق خارجي ندارد و يكي از وهابي‌هاي تندرو است كه براي تصحيح مذهب شيعه زحمت كشيده و خود را شيعة سني شده معرفي كرده است؟ به خصوص كه در پايان كتاب «اي شيعيان جهان بيدار شويد» وقتي اصول كلي تصحيح شيعه را بيان مي‌كند مي‌گويد: محور تصحيح عبارت است از «التزام كامل در بازگشت به عصر رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ سلف صالح امام علي ـ عليه السلام ـ است و در ادامه افاضه مي‌كنند كه براي بدست آوردن احكام اسلامي بايد از قرآن كريم، سنت رسول خدا، اجماع امت و سلف صالح و عقل و قياس استفاده كنيم.[10] يعني احاديث اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را به عنوان منبع احكام شرعي قبول ندارد، ولي قياس ابوحنيفه و اجماع سلف صالح كه همان غاصبين خلافت و به آتش كشندگان درب خانه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستند را مي‌پذيرد و فراموش مي‌كند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «من در ميان شما دو شيء گرانبها باقي مي‌گذارم: كتاب خداوند و عترت و اهل‌بيتم هر كس از اين دو تبعيت كند هدايت يافته و هر كس مخالفت كند گمراه است».[11] هم‌چنين پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در حديث معروف سفينه مي‌فرمايد: اهل بيت من مانند كشتي نوح هستند هر كس سوار شود نجات مي‌يابد و هر كس سوار نشود غرق مي‌شود»[12] بنابراين براساس سنت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نمي‌توان اهل بيت را كنار گذاشت و به اجماع سلف يا قياس تمسك كرد كه هيچ سند شرعي و عقلي بر حجيّت‌شان وجود ندارد.


[1] . ر.ك: مقدمه كتاب «اي شيعيان جهان بيدار شويد».
[2] . نجم/ 2 ـ 3 ـ 4.
[3] . شيعه و تصحيح: ‌موسي موسوي، ص 31.
[4] . حشر/7.
[5] . مائده/67.
[6] . مائده/3 .
[7] . ر.ك: طباطبائي، محمد حسين، تفسيرالميزان، (2 جلد در يك جلد) ج 4 و 5، ذيل آيات 3 و 67 سوره مباركه مائده كه به تفويض پاسخ فرموده‌اند.
[8] . ر.ك: موسوي، موسي، اي شيعيان جهان بيدار شويد.
[9] . شيعه و تصحيح، ص 15.
[10] . موسوي، موسي، اي شيعيان جهان بيدار شويد، ص 90 تا 100.
[11] . صابري يزدي، علي‌رضا، الحكم الظاهره، انتشارات جامعه مدرسين، 1361 هـ . ش، ص 60.
[12] . همان، ص 60.
( اندیشه قم )